رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های مامان

اولین پست سال 93

1393/1/17 17:27
نویسنده : ملیحه
761 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم با چه جمله هایی اولین پست سال  93 رو  شروع کنم..
نمیتونم نقاب  به صورتم بزنم  . بگم وایی خیلی بهم خوش گذشت  خیلی عید خوبی بوددد و از این جمله ها ی بی سروته  دلم پر از غصه و دلتنگی برای مادرمه.. سالی که گذشت سال دردناکی برام بود...  با اینکه  برا بار دوم مادر شده بودم و باید خوشحال میبودم... ولی  خودم یتیم شدم مادرم منو تنها گذاشتو رفتتتت... وقتی که بیش از پیش  بهش نیاز داشتم  منو با همه  سختیا  تنهام گذاشتو رفت به آسمونها ...
با همه سختیهای  دلتنگی برای مادر  و  بجای دست بوسی مادر  بوسه بر قبر مادر زدن خیلی دردناک بود.. این  نو شدن سال هم گذشت و خوبی دنیاو زندگی اینه که  زود عادت میشه برامون...

  سعی کردم به بچه ها خوش بگذره ... حیاط بزرگ پدربزرگشون  دیدو بازدید   خونه خاله  عیدی از دایی..از پدربزرگ.. خونه اقوام ..و صد البته  رادین  کلی شیرینی شکلات  خورد
فکر کنم اندازه  کل سال  قندو  شکر  تو بدنش  ذخیره کرده ..گریه شکلک خنده.
راستین هم که   فداش  شم.. گریه  شیر  پوشک  نق   ..د.باره  شیر پوشک گریه..ابله
امسال من خیلی  خسته شدم.نسبت به پارسالو پیار سال..... چون تنها بودم و اکثر کارای بچه ها با من بود..  همسر محترم  طبق معمول  هر سال  گفت  وای دوره  نمیتونم این همه راه رو  رانندگی کنم.. و من هم که عادت کردم به این حرفا.. گفتم باشه  میل خودته  .. و رفتم..البته ناگفته نماند قرار بود   همسری بره کربلا.. و میگفت نمیشه  بیامو این حرفا... وآخر سرم  امام حسین طلب  نکردتش و  بعله ایشون دندون دردو عفونت دندون گرفتنو خونه نشین شدن تا آخر تعطیلاتاز خود راضیشیطان
ولی  اگر   خواهرام و زنداداشم کمک حالم نمیبود من منهدم میشدم از کارای  این دوتا وروجک  رادین دیگه تو دستشوویی رفتن همکاری نمیکرد و منو خیلی خسته میکرد.
 هوا سرد بود  و  دستشویی هم تو حیاط بود و اونجا هم که خیلی سردتررر....و رادین هم  اصلا  باهام راه نمیومد و همش خرابکاری تو شلوارو  لباس عوض کردن  تو لحظه آخر که  میخاستیم بریم بیرون..پاره کردن شکلک ها مو


  راستین کلی  بزرگ شده  گردنشو بلند میکنه    و کلی بغلی شده.هیچ شکلک ها..  بهش میگفتن  راستین انگشتی((همون صمد انگشتی  فیلمای قدیمینیشخند))از بس انگشت میخورد..کلی کیف کردو کلی تو بغل داییوخاله ها  خوش گذروند

- خوک Bleater ستاره دختر هلو [79]
کلی عکس هم گرفتم ازشون که ایشالله پست بعدی  براتون میزارم..



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان محمد پارسا
19 فروردین 93 15:06
سلوم علیکم ملی جون عید خودت و پسر گلات مبارک انشاالله خدا مامانتم بیامرزه من که 1دونش و داشتم و کلی کمکی از پا در اومدم بمیرم برات چی کشیدی فدا مدا زیاد داری عشق مننننننننننننن
الهام
20 فروردین 93 12:55
خب معلومه چرا نوشتنه تو غم داره...مگه کم دردیه از دست دادن یه عزیز اونم مادر که تمام هستیه یه نفره...خدا صبرت بده عزیزم، دلت شاد باشه...واسه مامان فاتحه میفرستم... ولی راستین انگشتیت خیلی داره آشگال میشه ها !!! عاااااشق قیافشم ...روانیه اون رادینتم... عکسارو بذار تنبل کم اینور اونور بچرخ بابا جم نمیشه چیکار کنم..خودت میدونی چی رو میگم دیگه.. فدای اون پسر گولوت بشمممممممم