3ماه زندگی من با پسرانم
عکسارو تو ادمه مطلب ببینید
امروز راستینم 3ماهه شد.. 8آذر تو این لحظه من استرس داشتم که کودک من صحیحو سالم باشه.. و
حالا خدایم رو شکر میکنم که 3ماه از اون استرس گذشته و کودکم راستین تو بغلم داره شیر میخوره
صحیحو سالم
چه روزایی گذروندم با رادین با راستین چه سخت بود این 3ماه... چقدر داشتن 2کودک سخته..
وقتی یه بچه یه کودک یه پسر 3ساله داری و اون کودک هنوز نیاز به محبت تو به عشق تو به بغل تو داره بعد یه هو یه موجود کوچکتر از پسرت به دنیای 3نفرتون پا بذاره.. خیلی شرایط بدی بود.. خیلی سخت بود قلبت رو به 2تکه کنی.. و هر دو رو یه اندازه دوست بداری..
آخه فرقشون باهم خیلی زیاده این 3سالشه این موجود فقط یک رو.زشه
و پسر 3ساله من اینارو متوجه نمیشد چون خودش یه بچه بود آخه..و منم عذاب وجدان گرفتم هر روز عذاب وجدانم رو با گریه آروم کردم ولی این عذاب وجدان تا الان ادامه داره 3ماهه..خدایاا شکرت بچه هام سالمن... واین خودش لطف بزرگیه در حق من گناهکار
احساس میکنم به رادین ظلم شده.. وقتی که اون نیاز به بغل داره میگفتم پسرم دلم درد میکنه نمیتونم..
باز میخواست بغلش کنم.. میگفتم پسرم بخیه هام درد میکنه..
باز هم بغل میخواست میگفتم مگه نمیبینی راستین داره شیر میخوره
وای خدایا چقدر برا این بچه سخت گذشته چقدر تحمل کرده
و بهش حق میدم که اخلاقش عوض شده.. لجباز شده گریه او شده... همش نق میزنه همش میگه دوستت ندارم..
خدایا چرا اخه.. کمکم کن خدایااا نذار بین بچه هام فرق بذارمم ..من طاقت این حرفارو ندارم..
یاد خودمو کودکیم و مادرم افتادم که سر حرفی با مامان حرفم شده بود .. من چقدر عصبانی بودم از دست مامان که چرا با میل من نبودو من ناخوداگاه گفته بوم اه مامانو اصلا دوست ندارم
و الان میبیبنم چقدر این حرف سنگین بود..
مامان خوبم ازت به اندازه تمام کهکشانها معذرت میخاممممممم
تف تفوی ماماننننننننننننن