رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های مامان

3ماه زندگی من با پسرانم

1392/12/8 16:48
نویسنده : ملیحه
702 بازدید
اشتراک گذاری

عکسارو تو ادمه مطلب ببینید 

امروز راستینم 3ماهه شد.. 8آذر  تو این  لحظه من استرس داشتم که کودک من  صحیحو سالم باشه.. و

حالا  خدایم رو شکر میکنم که  3ماه از اون استرس  گذشته و  کودکم  راستین تو بغلم  داره شیر میخوره
صحیحو سالم
چه روزایی گذروندم  با رادین با راستین چه  سخت بود این 3ماه... چقدر  داشتن 2کودک  سخته..
وقتی یه بچه یه کودک   یه پسر 3ساله داری  و اون کودک هنوز نیاز به  محبت تو به عشق تو به بغل تو  داره  بعد یه هو یه موجود کوچکتر از پسرت  به  دنیای 3نفرتون پا بذاره.. خیلی شرایط بدی بود.. خیلی سخت بود قلبت رو به 2تکه کنی.. و هر دو رو یه اندازه دوست بداری..

 آخه فرقشون باهم خیلی زیاده این 3سالشه  این موجود فقط یک رو.زشه
 و پسر 3ساله من اینارو متوجه نمیشد  چون خودش یه بچه بود آخه..و منم عذاب وجدان گرفتم  هر روز عذاب وجدانم رو با گریه  آروم کردم ولی  این عذاب وجدان تا الان ادامه داره 3ماهه..خدایاا  شکرت  بچه هام سالمن... واین خودش  لطف بزرگیه در حق من گناهکار

احساس میکنم به رادین ظلم شده.. وقتی که اون نیاز به بغل داره میگفتم پسرم   دلم درد میکنه نمیتونم..
باز میخواست بغلش کنم.. میگفتم پسرم  بخیه هام درد میکنه..
 باز هم بغل میخواست میگفتم مگه نمیبینی راستین داره شیر میخوره

وای خدایا چقدر برا این بچه سخت گذشته چقدر  تحمل کرده
و بهش حق میدم که اخلاقش عوض شده.. لجباز شده  گریه او  شده... همش  نق میزنه همش میگه دوستت ندارم..نگران
خدایا چرا اخه.. کمکم کن خدایااا نذار بین بچه هام فرق بذارمم  ..من طاقت این  حرفارو ندارم..



یاد خودمو کودکیم و مادرم افتادم که سر حرفی با مامان حرفم شده بود .. من  چقدر عصبانی بودم از دست مامان که چرا  با میل من نبودو من ناخوداگاه گفته بوم اه مامانو اصلا دوست ندارم

و الان میبیبنم چقدر این حرف سنگین بود..نگران

مامان خوبم  ازت  به اندازه تمام کهکشانها معذرت میخاممممممم  گریهگریهگریهگریه






تف تفوی مامانننننننننننننماچخوشمزه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

بانو
9 اسفند 92 15:01
سلام موش موشک
الهام
10 اسفند 92 19:21
الهی بگردم واست ملی جانم...چقدر دلت گرفته عزیزم...همینکه میدونی رادین چشه و درکش میکنی خودش نشون میده چقدر مامانه ناز و خوبی هستی...آدم بالاخره تا یه جایی توان داره امکان داره بچتو دعوا کنی ولی این اصلا نشوندهنده این نیست که تو مامانه بدی هستی...تو دست تنها بدونه کمک خیلی سخته.خداییش واسه ما مامانای بی تجربه یه الگویی...روحیه بالایی داری این خودش موهبته به قرآن...مراقب خودت باش ملیحه.زیاد به اعصابت فشار نیار یه فانتزی--------->کاش مثلا تو همسایه روبروییه ما بودی !!!!اینطوری به همدیگه کمک میکردیم الهامم فانتزیت خیلی بهم روحیه داد.. کاش همسایه بودیم.. بعد شوهرامون سوسیس سرخ میکردن به ما نمیدادن ماهم هی حرص میخوردیم..خخخ ولی با همین حرفای بی شیله پیله ت منو به زندگی امیدوار میکنی عزیز دلمم.. خیلی دوستت دارممممممم
مامان 2 باره
12 اسفند 92 22:58
الهامووووووو لایییییییک
مامان 2 باره
12 اسفند 92 23:02
ملی الهام که روبروتونه کاش مام همساده بالاییتون بودیم. فقط الهام بی زحمت به شوشوت بگو شوشوی منو دونفر حساب کنه.یه عالمه میگه نه فست فود بده و این حرفا بعد کافیه سوسیس سرخ کنی.تا بیای یه لقمه بذاری دهنت با بشقاب بقیه رو قورت داده واقعا شوی منم همینه البته مال ما چلو گوشت بزاری جلوت با قابلمه ش قورت بده حتی مورد داشتیم 5 پیمونه برنج یه شب منهدم شد
مامان 2 باره
12 اسفند 92 23:03
خدا سایه تو بالا سر بچه هات حفظ کنه مامان خوووووف همینطور برای شما عزیز دل خواهررررررررررر
مامان مانی و ماهان
14 اسفند 92 15:57
سلام دوست خوب و خواهر عزیزم امیدوارمممممممم همیشه سلامت باشی سایت بالا سر مامان و بابت عزیزم
منا
20 اسفند 92 18:39
مامان مهربووووووووووون خدا پسرای نازت رو برات نگه داره فدات بشم مونا جوونممممممممم