این روزهای منو رادین
این روزا یعنی زا وقتی راستینمون بدنیا اومده دنیامون یکم متفاوت تر از قبل شده... رادین بعضی وقتا حرف گوش نمیکنه
رادین سعی میکنه لجبازی کنه
رادین میخواد حرف حرف خودش باشه دوست داره دیر بخوابه و این به من یا پدرش ربطی نداره چرا؟؟؟؟ چون دلش میخواد
رادین دوست داره با سروصدا بازی کنه.داد بزنه پاهاشو زمین بکوبه و اصلا مهم نیست راستین بیچاره کوشولو خوابه یا نه
.رادین دوست داره هر وقت من به راستین شیر میدم بیاد و نذاره
راستین شیر بخوره و یه جوری اذیتش میکنه که من دادم در میاد... رادین نکن مامان رادینم نکن بزار داداشی
شیر بخوره ..پسرم نکن..رادین تو این جور وقتا فقط خنده موذیانه به من میکنه و من نمیدونم چی بهش بگم..
رادین دیگه حرف منو گوش نمیکنه دیگه مثل قبل با من گرم نیست ..نمیدونم چرا..بیشتر بابایی شده باباشم خسته کار خسته کل کل با مردم حوصله رادینو نداره ولی بیچاره با اینهمه باز با رادین بازی میکنه اسب میشه برا رادین ..ورادین خیلی کیف میکنه با این بازی.. با من بعضی وقتا شمشیر بازی میکنه و من باید اونو بکشم((الهی اون روزو نبینم هیچ وقت))) و اون با تیرو ضربه شمشیر من میفته زمین((شمشیر من جادوییه هم قابلیت تفنگ شدن داره هم شمشیر شدن))) ..وحالا بقیه ماجرا
رادین میفته زمین پسرم چرا افتادی
من مردم((دور جونششششششش)))میگم نه تو زخمی شدی پسرجون..
میگه زنگ بزن امبولانس بیاد..باشه زنگ میزنم..
نه مثلانی زنگ نزن واقعنی بزن..
و من باید با گوشیم به اورژانس مثلانی زنگ بزنم.
عاقا سلام یه زخمی داریم اسمش رادینه بیاین ببریدش بیمارستان
و رادین این بازی رو هر بار وقت کنم بازی میکنه..
رادین جیش نمیکنه و هر بار خودشو خیس میکنه میگه راستین نی نی هستش اون چرا جیش میکنه..و من میمونم چی بگم
پسرم اون نی نیه
خوب منم نی نی یم
من
اخه اون کوچولوئه تو مرد شدی.
پس سیبیلام کو..چرا نمیتونم مثل بابا برم سرکار پول بیارم..
. من
چرا نمیزاری برم سرکار
و اینجاست که بهونه گیر میشه..الهی فدات بشم که عجله داری برا بزرگ شدنننن کاش خدا یه قدرت جادویی بهم میداد تا تورو تو ای سن نگهت میداشتم و تو بزرگ نمیشدی..چون بزرگ شدن تو بزرگ شدن مشکلاتته..