این پستم عنوان نداره
این پستم خیلی غصه داره خواهش میکنم اگه حوصله ندارید نخونیدش...قبلا گفتم این وبلاگ برای درد دلهای منه ..اینا بعدها پاک میشه..
بگم درد دلمو؟؟؟؟/
یه چن وقتیه خیلی داغونم یعنی له له عاقووو..
اصلا حوصله هیشکی رو ندارم با خودمم درگیرم دوست دارم بزنم خودمو لتو پار کنممم
اعصاب بقیه رو ندارم ...نمیدونم چمه! شایدم میدونم ولی به رو خودم نمیارم
آره میدونم چمه دلم گرفته دلم آرامش میخاد دلم مسافرت میخاد دلم خواب زیاد بدون درد کمر میخاد د لم میخاد انقد بخابم که بمیرممم
دلم میخاد وقتی بیدار میشم یکی بالا سرم باشه خودتون میدونید منظورم کیه.. غلطه همسرم نیست ..دلم میخاد وقتی چشامو باز کردم تو اتاق دوران مجردیم بودم ..و مامانم با یه لیوان چایی تازه دم کار دست مامان بودو هی میگفت ملی پاشو دیگه چه خبرته انقد خوابیدییی..و منم مثل همیشه لوس بشمو بگم مامان بذار یکم دیگه بخابم..اونم هی غر بزنه و من عاشقانه و با ولع تمام غراشو بشنوم.. اخه چه روایای شیرینیه تجسمشم اشکمو درآوردکاش بودو یکم پیشم بود..
آره دلم برااون روزا تنگ شده بی هیچ دغدغه فکری بی هیچ مسئولیتی
اینکه مادر باشی زن باشی کوزت خونه باشی..
البته دور از جون شما من از زن بودن فقط کزت بودنو مادر بودنشو فهمیدم..
از خودم سیرم یعنی اشباع شدم از بی محبتی ..از اینکه همیشه من باید برا بقیه محبت کنم دل بسوزونم .. ولی هیشکی نیست که بهم محبت کنه..
آه
((((((((خیلی خسته م..دلم آرامش میخاد دلم یه فنجون چای داغ دست پخت مامان میخاد())))))))))))))
ولی اینا همش یه رویای شیرینه که تهش مثل قهوه ترک تلخه ..
من الان یک زنم یک همسرم یه کزت یه مادر یه تکیه گاه بچه هامم.. باید قوی باشم.. باید مدارا کنم.. که روزی پسرام بزرگ میشنو من روی آرامشو رو میبینم..
من باید باید باید به خاطر پسرام خوب باشم خوشحال باشم.. شاد باشم.. پس اشکامو قورت میدم بغضمو تو تاریکی شب و تنهایی خودم میترکونم.. تا پسرام پژمرده نشن..اونا مامان شاد میخانو سرحال..
وقتی رادین میگه مامان خیلی دوستت دارم وقتی راستین از محبت دستی به صورتم میکشه خستگی کل روزم یهو مثل مه تو افق محو میشه..
اینها کل دلخوشی زندگی من هستن..