رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های مامان

رادین و دیدن پنگول

1392/11/20 10:11
نویسنده : ملیحه
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز جمعه 18بهمن 92بود طبق قولی که بابافرزاد داده بود  قرار بود بریم  نمایشگاه  مادرو کودک یامون

کیتکس ..رادین ذوقی داشت برا خودش کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم ..وما بزرگام همین حس  خوشحال

بودنو حس میکردیم من از خوشحالی رادین خوشحال بودم .. راستینم ک تو عالم خودش بودو به قول رادین نی نیه نمیفهمه

خلاصه بماند چقدر استرس  لباستو داشتم  چون نبای مارک داشته باشه خارجی نوشته باشه و از این حرفای سیاسی

از یهخاله ای لباس گرفه بودم ولی متاسفاه دستم نرید..منبدتر دلشوره گرفتم..گفتم بیخیال میریم یه چیزی میخریم.الان باید فکر حموم رادین باشم رادینو بردم حموم اماده ردم سشوار ژیگولش کردم بابا اومد دوشی گرفتو رفتیم لباس خریدیم براش یه پیرهن سفید دومادی  ژیله هم قبال خریده بود..

خلاصه رفتیم بازار مبل و بدوبدو سوار اسانسور شدیم اخه دوست بابا هی زنگ میزد که برنامه داره شروع میشه.ما سوار اسانسور شدیم  سرگیجه گرفتم چون شیشه ای بد منم ترس از ارتفاع دارم وووووووو

وو بعد وارد سالن شدیمو بله پنگولو خاله نرگسو نیما و دایی نمیدونم چی وارد صن شدن وبرنامه شو شروع ش هی هم به بچه ها میگفتن شلوغ نکنید از اتون بلند نشید.. نگو رادین چندتا بچه همون وسط بودن..منم به خاله منیژه و خاله   های دیگه پیامک دادم رادین تو تلویزیونه ببیینید بچه مو

ما که عقب بودیم منو راستین هیچی نمیدیدم که رادین چه کیفی  کرده..

ولی ما با راستین کلی بازی کردیم اخه نمیشه پیش رادین خیلی با راستین بازی کرد..
خلاصه یه  1ساعتی  رادین جلو بود و من تو این یه ساعت دلتنگش شدمو دلم میخواست ببینمش و بغلش کنم..

هی خدا خدا میکردم تموم بشه  برنامه..و رادین رو ببینمش..
از یه طرفم   نمیخواستم رادین  خوشحالیش تموم بشه واسه همین  تحمل کردیم تحمل خیلی شیرین

بعداز تموم شدن برنامه من منتظر شدم تا  پسرم بیاد   مدیر برنامه خندید گفت خانوم  برنامه تموم شده منم گفتم بله میدونم ولی پسررمو باباش هنوز جلو ئن و تو دلم بهش فش دادممزبانزبانزبانزبان

و وقتی رادین اومد شاکییییی  آخ .. پسرم چرا  ناراحتیماچ
من پنگولو میخوام پنگولو گذاشتن تو جعبههه  ..من میخواستم باهاش بازی کنم و من بخاطر این حس کودکانه  کلی خندیدم و شروع به توضیح دادم ولی رادینننننن   ::::من پناوهگول  میخوام چییا  بهم نداد اقاههابله
و  بعد برا اینکه سرش گرم شه و حواسش پرت بشه یه عروسک  وورجک استاد نجار  زمان ما اونجا بود  گفتم بیا بااین عکس بندازیم رادین و رادین کودک من  با همین عروسک  خواستن پنگولو یادش رفتو منو بابا فرزاد خیالمون کمی راحت شد که به رادین خوش گذشته

متاسفانه این پنگولو نیما و نرگس  انقد زود جیم فنگ زدن از  برنامه که  ریئس جمهور امریکا اینجوری  فرار نمیکنه.. و ما نتوستیم  عکس بندازیم همین به 2تا  عکس تار   و چند تا عکس  ووروجک گنده بک  راضی شدیم
 عکسا در ادامه مطلب

اینم راستین فسقل که شدیدا مشغول دیدن  پنگوله

اینم راستین فسقل که شدیدا مشغول دیدن  پنگوله







پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام شفیعی
27 بهمن 92 0:33
چه تیپی زده پسرمون...ماشالله خخخخخخخخخ بچه م چیگره ماشالله
مامان 2 باره
12 اسفند 92 22:46
هزار ماشالله خوش تیپا رو. خیلی از اون قسمت که گفتی جیم فنگ شدن طوری که رییس جمهور آمریکا هم به این سرعت فرار نمیکرد خوشم اومد. آخه اون سه تا عموی فتیله ای هم یه بار اومدن شهرک ما نه گذاشتن بچه ها بیان جلو اونا رو ببینن.نه گذاشتن خوشحالی و شادی کنن... آخر سر هم چنان دررفتن که عکاس برنامه هم نتونسته بود ازشون عکس بگیره. ولی هرچی بگم از آقایی عمو پورنگ کم گفتم. چنان بچه ها رو به وجد آورد که خدا میدونع.همش جیغ و دست و هورا و بپر بپر. بنده خدا تا ساعتها بعد جشن هم موند تا هرکی دلش خواست باهاش عکس بندازه. همه بچه ها رو هم دور خودش جمع کرد و اصلا قرطی بازی و لوس بازی هم درنیاورد آره این بار میبرمش عمو پورنگ...فکر میکند خیلی دیگه مهمن..خ رادین میگفت چرا پنگولوکردن تو جعبه..خ