رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های مامان

روزهای پر اضطراب مامان

این روزا بدجور دلم گرفته .. از یه طرف   کمر درد شدیدو دردای  کاذبو این حرفا  از یه طرف نگرانی برا سلامتی  پسر گلم  از یه طرف بی مهری اطرافیانم  از اینکه میبینم تنها هستم دلم میگیره از اینکه حس میکنم فقط باید خودم به فکر خودم باشم. و بقیه فقط نظاره گر هستن قلبم میگیره نمیدونم شایدم خیلی حساس شدم به خاطر این روزای اخر بارداری..و همه چی در نظرم خیلی  بد جلوه میده.. الان چند روزه درد دارم.. و کلافه شدم از دردا.. با اینکه سزارینی هستم ..ولی دارم دردای طبیعی رو میگذرونم ..واین منو خسته کرده.. منتظرم بابا بیاد و بریم بیمارستان..دیگه نمیتونم دردا رو تحمل کنم .. پسر گلم میدونم دلم بدجور برا تکونات و شیطو...
1 آذر 1392

چند تا عکس

عشق مامان بی صبرانه منتظرم زودتر بیایی بغلم.. دیگه داره دوران تو دلی بودن تموم میشه و کم کم به این دنیای زیبا پا میزاری..هر روز منتظرم تا زودتر بغلت کنم و باز هم مادر شدن رو حس کنم خدا یا از اینکه  لیاقت دوباره  مادر شدن رو بهم دادی ازت ممنونم دلم میخواست کلی عکس بزارم اینجا ولی باز به دلیل سانسور کردن این سایت منصرف شدم...کاش به جای اینهمه سانوسر الکی  مشکلات دیگه مملکت رو حل کنند ...
26 آبان 1392

عکسای آتلیه رادین در سال 91

میدونم خیلی دیر شده ..ولی ببخشید اصلا حواسم نبود کلی عکس خوشگل موشگل داری..الان همه رو دونه دونه میزارم  کیفشو ببریم با خاله های نی نی سایتی..تازه شم  5روز دیگه تولدته اکولی مامان گفتم  تجدید خاطره بشه برامون فدای چشات بشم من هیسسسسسسس  همه ساکت باشن میخوام عکس بیزارم   پسرم  سر سفره یلدا مثلانی خیلی خسته شدی از بس بابات هی بهت فیگور میداد یعنی عاشق نگاهتم نفس زندگیم قربون پسر لاتم برم داداش تم عکست یلدا بود  تو هم با انار یه قل دوقل بازی میکردی شما اینجا فکر میکردید واقعا داره برف میاد خیلی کیف کردی  قربونت برم به دلیل سانسور این سایت مجبور شدم عکسای سه تاییمونو ...
26 آبان 1392

دغدغه های این روزهای من با رادین

رادین من درست 8 روز دیگه 3سالت میشه  انقد استرس گرفته منو چی بخرم برات چیکار کنم  کیک چی بگیرم.. از یه طرفمم بخاطر عزیز دلم نیست خیلی شادی کنم.. دلم میگیره..ولی دوست دارم  یه جشن خودمونی کوچولوی  3نفری با داداش راستین میشیم 4نفری بگیرم...دیگه مردی شدی برا خودت جمله هات حرف زدنات کامل شده انقد حرف میزنی که بعضی وقتا میگم رادین میشه کمتر حرف بزنی سرم رفت و تو انگار دوست داری فقط حرف بزنی .. عاشق حرف زد ن هاتم.. بعضی وقتا هم که  حرف میزنی من و بابات متعجب به هم نگاه میکنیم که این بچه اینارو از کجا میدونه چند تا از کلماتتو اینجا مینویسم که کلی خاطره هستش برام جرثقلیل= جرثقیل گداشتی=گذاشتی استاد سوتی گرفتن شدی اون رو...
14 آبان 1392

رادین ما بزرگ میشود

سلام عزیز دل مامان...میدونی چقدر دلم برای وبلاگت تنگ شده بودددد... آخرین بار که اومدم تو وبلاگت  خیلی خاطره بدی داشتم برا همین دلو دماغ افتاده بودم  ولی  بالاخره  دلم طاقت نیاورد و باز اومدممممم اصل حالت چطوره خوبیییی منو رادین میخوایم باهم یه کم گپ بزنیم رادین: الام قوبی(سلام خوبی) مامان :مرسی تو چطوری عزیزم رادین:میسی  چه بخر(مرسی چه خبر) مامان: سلامتییی یه بازی دیگه هم هست بازی فروشنده و مشتری مامان : آقا این چنده؟ رادین :2تومن بعد من الکی به رادین پول میدم... رادین میسی خانوم بیا اینم اییر  ..قاقا بستنی((بفرما این شیر خوراکی  .و بستنی  حالا رادین مشتری میشه من فروشنده رادین :الام آقا ایوبب...
11 آبان 1392

یه پست به افتخار ماهگرد رادین

رادین گوگولی من امروز دقیقا شد 2سالو 9ماهش شد و  ایشون عاشق اسمایلی های متحرک گردو قلمبه از همه نوعش هستش..به افتخارش این اسمایلی هارو میزارم تا کیف دنیا رو کنه اینایی که میبینید رادین عاشق همشونه.الانم کلی ذوق.کرد اینارو براش گذاشتم موتور قطار ماشین پولیس هواپیما رانندگی  دوچرخه سواری                                                              ...
11 آبان 1392