رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
راستینراستین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های مامان

عکسای آتلیه رادین در سال 91

میدونم خیلی دیر شده ..ولی ببخشید اصلا حواسم نبود کلی عکس خوشگل موشگل داری..الان همه رو دونه دونه میزارم  کیفشو ببریم با خاله های نی نی سایتی..تازه شم  5روز دیگه تولدته اکولی مامان گفتم  تجدید خاطره بشه برامون فدای چشات بشم من هیسسسسسسس  همه ساکت باشن میخوام عکس بیزارم   پسرم  سر سفره یلدا مثلانی خیلی خسته شدی از بس بابات هی بهت فیگور میداد یعنی عاشق نگاهتم نفس زندگیم قربون پسر لاتم برم داداش تم عکست یلدا بود  تو هم با انار یه قل دوقل بازی میکردی شما اینجا فکر میکردید واقعا داره برف میاد خیلی کیف کردی  قربونت برم به دلیل سانسور این سایت مجبور شدم عکسای سه تاییمونو ...
26 آبان 1392

دغدغه های این روزهای من با رادین

رادین من درست 8 روز دیگه 3سالت میشه  انقد استرس گرفته منو چی بخرم برات چیکار کنم  کیک چی بگیرم.. از یه طرفمم بخاطر عزیز دلم نیست خیلی شادی کنم.. دلم میگیره..ولی دوست دارم  یه جشن خودمونی کوچولوی  3نفری با داداش راستین میشیم 4نفری بگیرم...دیگه مردی شدی برا خودت جمله هات حرف زدنات کامل شده انقد حرف میزنی که بعضی وقتا میگم رادین میشه کمتر حرف بزنی سرم رفت و تو انگار دوست داری فقط حرف بزنی .. عاشق حرف زد ن هاتم.. بعضی وقتا هم که  حرف میزنی من و بابات متعجب به هم نگاه میکنیم که این بچه اینارو از کجا میدونه چند تا از کلماتتو اینجا مینویسم که کلی خاطره هستش برام جرثقلیل= جرثقیل گداشتی=گذاشتی استاد سوتی گرفتن شدی اون رو...
14 آبان 1392

رادین ما بزرگ میشود

سلام عزیز دل مامان...میدونی چقدر دلم برای وبلاگت تنگ شده بودددد... آخرین بار که اومدم تو وبلاگت  خیلی خاطره بدی داشتم برا همین دلو دماغ افتاده بودم  ولی  بالاخره  دلم طاقت نیاورد و باز اومدممممم اصل حالت چطوره خوبیییی منو رادین میخوایم باهم یه کم گپ بزنیم رادین: الام قوبی(سلام خوبی) مامان :مرسی تو چطوری عزیزم رادین:میسی  چه بخر(مرسی چه خبر) مامان: سلامتییی یه بازی دیگه هم هست بازی فروشنده و مشتری مامان : آقا این چنده؟ رادین :2تومن بعد من الکی به رادین پول میدم... رادین میسی خانوم بیا اینم اییر  ..قاقا بستنی((بفرما این شیر خوراکی  .و بستنی  حالا رادین مشتری میشه من فروشنده رادین :الام آقا ایوبب...
11 آبان 1392

یه پست به افتخار ماهگرد رادین

رادین گوگولی من امروز دقیقا شد 2سالو 9ماهش شد و  ایشون عاشق اسمایلی های متحرک گردو قلمبه از همه نوعش هستش..به افتخارش این اسمایلی هارو میزارم تا کیف دنیا رو کنه اینایی که میبینید رادین عاشق همشونه.الانم کلی ذوق.کرد اینارو براش گذاشتم موتور قطار ماشین پولیس هواپیما رانندگی  دوچرخه سواری                                                              ...
11 آبان 1392

رادینو ویار مامانش

رادین جوونم از وقتی فهمیدی که مامان یه نی نی تو دلش داره کلی حواست به مامانت هست.. وقتی مامان ویار داره نگرانشی  و میگی مامان ببرمت دکترر؟؟شربت بهت بدم خوب بشی..  تماد(پماد ))بزنم خوب بشی..چرا اوه اوه کردی ...من کلی ذوق میکنم و دلم ضعف میره برات...که این پسر چقدر بزرگ شده و فهمیده شده...  و من فقط میگم رادینم حالم خوبه الان خوب میشم.. بعد میای رو دل منو بوسم میکنیو میگی با نی نی حرف بزنم  حالت خوب بشه بهش بگم اذیتت نکنه.. بعد  لباسمو میدی بالا و میگی  نی نی خوبی؟؟ چیا مامانو اذیت میکنی دعوات میکنماااا... مامان منه  . .بعد با اون نگاه معصومت منو نیگا میکنی و میگی  مامان...
11 آبان 1392

درگوشیهای رادین

آقا رادین ما از بچگی به گوشی مامانش علاقه وصف نشدنی داشت...((اینجا باز تبعیض نژادی  وجود داره)) که البته بابا هر بارش کلی غر به جون مامان میزد.. منم کلک زدم بهش یه گوشی دربو داغونی  فسیلی بهش دادم گفتم رادینم  برات یه کوشی خریدم در حد فضاااااااا رادین عشق کرد برا خودش. الهی فدای ذوق کردنتتتت.و شروع کرد با مبایلش باز ی کردنو حرف زدن.. هلامممم  خوبیی   چخ خبخ؟؟: چه خبر   منم خوبم... گوشی خگیگم..: گوشی خریدم. . وای اس م مس اومد. :اس ام اس اومد  برام.. مامان عزیز خوبی؟؟  داداش خوبه:  ما به بابای خودم میگم داداش... نوه ها هم یاد گرفتن همگی میگن داداش از جمله راد...
11 آبان 1392

آقارادین فشن

رادین عشق من  بهترین سر گرمیش  حموم رفتن با بابایی  وقتی این دوتا مرد میرن حمام 1ساعت تمام طول میکشه تا بیان بیرون... وقتی هم میایی بیرون من باید موهای شما فسقل خانو سشوار بکشم تا بابایی نیاد غر بزنه که پسرم موهاش چرا خوشگل نشدهههههه منم موهاتو اینجوری درست کردم تا بابایی  حال کنه با خوشگلی پسرش..... فدای چشمای نازت بشم.. عکسا رو میزارم ادامه مطلب  منتظر بابام بیاد بیرون  از حموم بازی کنیم موهامو ببین چه خوشگله..... بابایی حوصله م سر رفت اخه بیا بیرون اصلا میرم باز ی میتونمم ...
11 آبان 1392

لغتنامه رادین 2

سلام نفس مامان... مدونم خیلی وقته سر نزدم به وبلاگت شرمنده ببخشید ولی سعی میکنم بعد از این خیلی سر بزنم.. وکلی خاطرات از کودکیت برات بمونه.. زمان ما دفتر خاطرات بود و ما راحت همه چیزو تو اون ثبت میکردیم....ولی الان این چیزا قدیمی شده و دیگه تکنولوژی پیشرفت فجیعی کرده و دفتر خاطرات جواب نمیده.. این روزا جمله هات خیلی زیاد شده و انقد ماشالله حرفای خوب میزنی و انقد شیرین زبونی میکنی که  چند بار به خاطر این شیرین زبونی چشم خوردی و مامان تو دردسر افتاده قربون حرف زدنات بشم... دوست دارم چند تا کلمه و جمله ای که میگی رو اینجا بنویسم  برات..  من زا رادین میپرسم دوستم داری؟؟:: دوستم دارم..((یعنی دوستت دارم کلا هر جور فعلی که بکار ب...
11 آبان 1392

متنی برای مادرم..

مادر، می خواهم با اشک هایم، گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران دریغ و آه، و روز مادر، بر مزارت گذارم. مادر، در این روز، آهم را بنگر و دریغم را شاهد باش. هنوز باور ندارم که تو رفته ای. هنوز دست احساس تو را حس می کنم. تو زنده ای! مادرم چطور باور کنم که رفتی چطور هضم کنم این فراقو...تلخی فراقی رو که با  هزاران تن قند هم شیرین نمیشه.. مامان خوبم رفتی ولی نفهمیدی که دل این دخترت پر پر شد.روزای "اخرو چطور فراموش کنم از این مغز صاب مرده م...  وقتی یاد اون یه هفته مریضیت میفتم قلبم آتیش میگیره.چرا نتونستم کاری برات بکنم چرا نموندی پیشمون.. مامان گلم راحت شدی از دردو غصه ..ولی ما چه کنیم با دردو غصه دوری تو.. م...
11 آبان 1392